
پس از چند هفته مهمانی کم کم شبیه میزبانی که دنبال بهانه است میشوم تا سر صحبت عفو و بخشیده شدن را با من باز کند.
در گوشهای از این شهر زیر آسمانی که ملائک برای شنیدن صدای اهالی زمین بدون معطلی فوج فوج از عرش به فرش هبوط میکنند، زانوی انتظار به بغل گرفتهام تا من هم با بهانهای سر حرف را با خدای خوف و رجا ، خدای مهر و قهر، خدای عزت و ذلت و خدای توبه و گناه باز کنم.
بهانهای که بین من و صاحب این شبها برای دیده شدن و شنیدن آنچه که در هزارتوی دلم مانده و کسی از آن آگاه نیست؛ مرا به قرآن وصل میکند تا به سر بگیرمش و تکرار کنم اسمای اعظمش را از محمد(ص) تا مهدی(عج).
این بار بهانهای نمیماند که بگویم صدایم به تو نمی رسد یا اینکه بگویی کاری کردی که صدایت به من نرسد؛ این بهانه از من و از تو گرفته شد وقتی که ملائکه ات را می فرستی تا از من هم خبری بگیرند.
دانه ای به کوچکی خرما را بهانه میکنی تا کام تلخ مرا در این وادی گناه آلود شیرین کنی و زیر باران اشکهای بی وقفه ام که به دری سوخته پناه آورده، از شر این نفس خسته خلاصم کنی.
با رشتهای از تسبیح یاس ذکر لبهای تشنه را در صحرای بلا بهانه می کنم و با نگاهی به بی قراری مردم شب های انتظار که چله شان وصل می شود به قدرنام تو، از شرمندگی سر به روی زمین می گذارم تا زیر بغلهایم را بگیری و بلندم کنی از این جاماندگی.
درون چاه بی کسی با بغضی گلوگیر که میراث جاماندن از بهترین بندگانت است تنها ماندم؛ بهانه کردی راه نیمه را، دست روی شانه های لرزانم گذاشتی تا حرف بزنی و حرف بزنم، نگاهم کنی و نگاهت کنم بخوانی ام و بخوانمت تا با طوفانی از روضه خون گلو به داد دلم برسی.
اکراه دارم از گناه و از سر همین اکراه، به اشتیاق برگشتن بهانه میکنم به اقرار که ریزه خوار سفره فرق شکافتهای هستم از کودکی با ذکر نامش پای ایستادن گرفتم تا به سمتت بیایم بهانه میکنی محبتت را تا در آغوشم بگیری چونان آشنایی در شهری غریب.
زخم پهلویی شکسته که موجی از غم را در دلم برپا کرده است بهانه میکنم در این شب های تار با کوله باری سنگین از آنچه که گفتی و پشت گوش انداختم، امانم بدهی تو هم بیا و این شبها بهانه کن با دست قدسی تنها طبیب بر زخمهای کهنه و شکافته از محراب تا علقمه مرهم بگذار. «عجل علی ظهوره»
علی ابراهیمی گتابی- کارشناس ارشد ارتباطات
انتهای پیام